شله زرد

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ طرحی خوش مزه از دوست خوبم مصطفی، مدیر وبلاگ چفیه

مثل «زینب»، «عمه خانم» هم خواهر شهید بود. اهل محل عمه خانم صدایش می کردند. ۱۴ سالی از تنها برادرش «حسن» بزرگتر بود. برای حسن، حکم مادر داشت و نگذاشت گرد یتیمی بر چهره برادر بنشیند. حقا که شیرزنی بود. از صبح تا غروب تا همین اواخر در یک کارگاه قالی شویی کار می کرد و شب هم به کارهای خانه می رسید که البته تمامی نداشت. ۲۵ ساله بود که حسن در کانال کمیل فکه، در والفجر مقدماتی به شهادت رسید. از دار دنیا همین یک برادر را داشت. مادر و پدر سمیه و حسن، سال های منتهی به انقلاب در یک تصادف رانندگی در جاده بوئین زهرا به لقاءالله رفتند. آن زمان حسن، طفل شیرخوار بود و او هم در ماشین بود. کار خدا را می بینی؟!… حسن، اصلاً نامش حسن نبود. حسین بود. هنوز شناسنامه باطل شده اش هست، اما چرا «شهید حسین کازرونی» را، حسن صدا می زدند؟ آیا از حسین، نامی هم زیباتر هست؟!… از حسین، نامی زیباتر نیست؛ قصه چیز دیگری است.
القصه؛ نزدیکای اربعین بود که آن تصادف، روی تلخ روزگار را به سمیه نشان داد. سمیه کوچک، وقتی که همه اعضای خانواده اش را در حال مرگ می دید، نذر کرده بود، اگر یک نفر از آن ۳ نفر، سالم به دنیا برگشتند، هر سال در روز اربعین، شله زرد درست کند و به نیت امام حسین، بدهد دست خلق الله. اولین سال ادای این نذر، حسن ۳ ساله شده بود. ۳ سال و چند ماه. گفتم که؛ آن زمان هنوز حسین صدا می زدند حسن را.
در و همسایه که برای هم زدن دیگ آمده بودند، یکی شان به سمیه گفت: «۲۸ صفر نزدیک اربعین است، چرا این شله زرد را نذر امام حسن نکردی؟ قربانش بروم آقا امام حسن، خیلی غریب است»، که سمیه جواب داد: اولاً اسم برادر من حسین است، نه حسن و ثانیاً نسل امامان از سیدالشهدا ادامه پیدا کرد.
خسته و کوفته از اولین سال ادای نذر، به خواب می رود سمیه و در عالم خواب، مادرش را می بیند که نشسته کنار یک بانوی موقر و در جواب سمیه که از این بانو می پرسد، می گوید؛ ایشان فاطمه بنت الحسین(ع) است. دختر امام حسین. این مرد هم که می بینی کنارش ایستاده، حسن بن حسن است، فرزند امام حسن، معروف به حسن مثنی. دخترم! خوبان این عالم، جملگی از نسل ازدواج فرزند امام حسن با دخت امام حسین اند. برادرت را هم همین زوج، به تو برگرداند؛ البته به امضای کریم اهل بیت؛ امام حسن، که تو در این دنیا، بدون ما غریب نمانی. دخترم! نذری که کرده ای، نیتت را برگردان به امام حسن و از این پس برادرت را حسن خطاب کن که رضایت سیدالشهدا در همین است.
اینگونه شد که حسین کوچک، حسن نام گرفت و دیگر همه او را حسن صدا می زدند. آن نذر هم تا همین اربعین سال پیش به نیت امام حسن ادامه پیدا کرد. سمیه یعنی «عمه خانم» اما اربعین سال گذشته هنوز پای دیگ بود که دچار عارضه قلبی شد و به دیار باقی شتافت. به سبب نسبت نزدیکش با شهید حسن کازرونی، او را در قطعه ۵۵ بهشت زهرا دفن کردند. قطعه ای این طرفتر از برادر شهیدش.
امروز ظهر که رفتم بهشت زهرا، دلم نیامد بسنده کنم به فاتحه ای از راه دور. سالگرد عمه خانم هم بود. رفتم بالای مزارش. انگار که پیش از من مراسم سالگرد گرفته بودند. قبر شسته شده بود و بوی گلاب می داد و چقدر گل که روی سنگ مزار عمه خانم گذاشته بودند. وسطای فاتحه بودم و یاد غریب مدینه، که یکی صدایم کرد؛ بفرما نذری!
شله زرد بود. رویش نام «عمه سادات» تزئین کرده بودند. پرسیدم: با عمه خانم نسبتی داری؟ گفت: نه، کی بود؟ گفتم: خواهر شهید حسین… یعنی حسن کازرونی. گفت: خواهر ۲ تا شهید، چه سعادتی!

این متن که بر اساس یک واقعیت تنظیم شده، در روزنامه کیهان/ ۶ بهمن ۱۳۸۹ کار شده است.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    ممنونم داداش جان.
    اگه راحت بخوام بگم، باید بگم خیلی به دلم چسبید این متن.
    عالی بود؛

    “ایشان فاطمه بنت الحسین(ع) است. دختر امام حسین. این مرد هم که می بینی کنارش ایستاده، حسن بن حسن است، فرزند امام حسن، معروف به حسن مثنی. دخترم! خوبان این عالم، جملگی از نسل ازدواج فرزند امام حسن با دخت امام حسین اند.”

  2. وحید می‌گوید:

    خیلی قشنگ و تاثیرگذار بود.

  3. آذرخش می‌گوید:

    چقدر قشنگ بود… و چه سریع این پست باز می شود!

  4. یک بنده خدا می‌گوید:

    سلام
    السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
    ای شهید انکه بر کرانه ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای …

  5. جواد می‌گوید:

    سلام بر حسین
    خدا قوت
    سه ماه بیل و کلنگ و چکش و انبردست و خاک خوردن و …
    زیرزمین مسجد که شده بود انباری،تبدیل شد به کانونی به زیبایی کانون ۹دی!
    آره،اسمش رو ۹دی گذاشتیم و ۱۰دی افتتاح کردیم با همکاری بچه های خوب و خونگرم دفتر مطالعات مشهد.
    بنده هم مسئول وبلاگم و دست به کلیپم خوبه
    هفته پیش آقای جلیلی (وحیدشون)که بچه محلی خودمون هم هست(چهارراه سیلو،طلاب)اومده بود مشهد و مسجدصنعتگران برای اعضای مجمع مطالبه مردمی صحبتهایی داشت،که بنده و یکی از دوستان کلیپی ۵ دقیقه ای از گزیده سخنان ایشون رو آماده کردیم و گذاشتیم روی وبلاگ.
    البته با باز شدن ویلاگ و ورود به شاخه ” نماهنگ مسجدی” بقیه نماهنگها و کلیپهای تولیدی کانون هم قابل دانلود هست.
    ببخشید وقتتون رو گرفتم
    متنوتون رو هم خوندم،عالی بود، یاد اون مطلبی که ماه رمضان برای ولادت امام حسن(ع)گذاشته بودید افتادم.(تو آنقدر کریمی که کربلا را هم به حسین بخشیدی)
    یا حق
    http://9dey.parsiblog.com شاخه : نماهنگ مسجدی

  6. کمیل می‌گوید:

    السلام علی الحسین
    سعادت، خواهر دو شهید
    لیاقت،شهادت
    یاعلی مددی

  7. به جای amir می‌گوید:

    صابون (گفت و شنود)

    گفت: یکی از ضد انقلابیون فراری در مصاحبه با رادیو فردا- وابسته به سیا- می گوید؛ «اپوزیسیون قدرت و اهمیتی ندارد که رژیم جمهوری اسلامی بخواهد آنها را به حساب آورد.»
    گفتم: تازه فهمیده؟!
    گفت: همین فتنه گر فراری گفته است؛ «اپوزیسیونی که نه رهبر دارد و نه نفر چگونه می خواهد در معادلات قدرت رژیم عددی به حساب آید.»
    گفتم: خب! دیگه چی؟
    گفت: او در مقابل سؤال مصاحبه گر رادیو فردا که سعی داشت برای اپوزیسیون اهمیتی قائل شود، گفت؛ « اوج فعالیت اپوزیسیون نفوذ در دستگاه های رژیم است که آنها هم بلافاصله شناخته و دستگیر می شوند.»
    گفتم: حیوونکی راست گفته؛ می گویند ملکه مورچه ها با هزار زحمت ۳ تا مورچه را به درون یک حمام نفوذ داد. ولی هرچه منتظر ماند، خبری از بازگشت نفوذی ها نشد. وقتی تحقیق کرد، متوجه شد به یک قالب صابون چسبیده و خفه شده اند!

  8. یک بنده خدا می‌گوید:

    کربلا منتظر ماست بیا تا برویم…

  9. سما می‌گوید:

    یه اربعین غم حسین،یک دهه غصه حسن…دهه حسنیون آغازشد…بسم الله

  10. افق می‌گوید:

    سلام
    خدا قوت
    دلم برای این سبک نوشته ها خیلی تنگ شده بود. ممنون.

  11. سیداحمد می‌گوید:

    میدان رزم، واقعه، هفتاد و دو سوار
    شمشیرهای گمشده در سایه غبار

    تصویر داغ خیمه‌ی در حال انتظار
    تفسیر واقعیت تاریخ ماندگار

    اینجا کجاست؟ مرز زمین تا خود بهشت
    باید قلم به دست گرفت و تو را نوشت

    باید نوشت از سر سبز و زبان سرخ
    از آفتاب سوخته از آسمان سرخ

    باران تیغ سمت گلوی اذان سرخ
    شرح گدازه در دل آتشفشان سرخ

    این شعر تشنه می‌شود امشب فرات را
    گم کرده است خواجه و شاخه نبات را

    ظهر«است ساقیا قدحی پرشراب کن»
    دنیای پوچ وسوسه‌ها را جواب کن

    از تشنگی بسوز، نگاهی به آب کن
    در انتظار توست بهشتت شتاب کن

    این انتظار جان تو را که به لب رساند
    یکباره ظهر داغ زمین را به شب کشاند

    این تک ستاره کیست که دنیا خراب اوست
    خورشید و آسمان و زمین در رکاب اوست

    شهری دچار گیسوی پرپیچ و تاب اوست
    انگار که حساب همه با حساب اوست

    جز او نداشت هیچ کس این افتخار را
    سر داد تا تمام کند انتظار را

    از راه آمده‌ست که محشر بپا کند
    با دست‌های معجزه‌اش کیمیا کند

    کل زمین سوخته را کربلا کند
    از کوفه رازهای بدی برملا کند

    از راه می‌رسد کسی از جنس آفتاب
    با شعرهای سرخ تو، با مشک‌های آب

    شمشیر می‌کشد به تمام یزیدها
    نا آشناست با همه‌ی ناامیدها

    می‌لرزد از حماسه‌ی او جان بیدها
    گم می‌شوند در سفرش سر رسیدها

    چیزی نمانده است به آن جمعه‌ی عزیز
    یک جرعه آب تازه در این استکان بریز…
    (رضا نیکوکار)

  12. روح الله می‌گوید:

    عالی بود لذت بردیم

  13. سما می‌گوید:

    “ح س ن” و “ح س ی ن” درهمه حروف مشترکند.اماحسین یک”یا”بیشترازحسین داردکه معنایش اینست:”حسین “هم یعنی “یاحسن”. تمام عالمیان ذکرشان حسین اما…حسین می وزدازلب شمیم یاحسنش/جانم کریم اهل بیت(داش حسین این دهه غریب نوازی کن که” رضایت سیدالشهدادرهمین است”)

  14. 12221157 می‌گوید:

    مثل «زینب»، «عمه خانم» هم خواهر شهید بود.
    همین کافی بود تابدانم متن، چقدر دوست داشتنی و زیباست.

  15. سلاله 9 دی می‌گوید:

    سلام بر حسن بن علی (ع) و سلام بر حسین بن علی (ع)
    چه قدر قشنگ بود این متن.
    شهید حسن کازرونی در ۱۱ سالگی شهید شده اند؟

  16. سیداحمد می‌گوید:

    درد و دل جابر بن عبدالله با امام حسین:
    یا حسین! یا حسین! یا حسین!
    چرا جواب مرا نمیدهی؟
    چگونه میتوانی جواب دهی در حالی که رگهای گلوی تو را بریده اند و بین سر و بدنت جدائی افتاده است.
    شهادت میدهم که تو فرزند خاتم النبیین و سید المومنین و پنجمین شخص از اصحاب کسا هستی،
    درود و سلام و رضوان الهی بر تو باد…

  17. سلام میخوام بی مقدمه گله کنم چراهروقت به قطعه ۲۶ مبام اشک منودرمیاری چه دشمنی بامن داری حرفات ،شعرهات عکسهات خاطرات دوران جنگ و…هرچی که هست نمیدونم بابا دیگه ول کن عصر عصر تکنولوژیه هی میگی عمارکجائی علی تنهاست بابا مگه نمی بینی اونایی که دوران امام عزیز عمارش بودند الآن چی شدند بجزاندکی که ماندند ومی مانند علی یعنی تنهایی ،علی یعنی غریبی ،علی یعنی مظلومیت ،علی یعنی دشمن زیاد و دوست کم اصلا میخواست اسمش علی نباشه مگه نمیدونست هرکه علی شد وخواست مثل علی روحرفش بمونه و مثل علی استقامت کنه تنهامیشه بهش بدمیگن طعنه میزنن ناسزامیگن و….ولی خوب وقتی فکر میکنم میبینم آخه اگیه علی وسیدعلی ها نیاد میدون و نایستن پس این مالک اشترهاوعمارهاوابوذرها و….کجابرن چیکارکنند خدایا تا ظهور دولت یار علی خامنه ای را خودنگه دار
    طاهرزاده

  18. مهدی می‌گوید:

    یک دنیا بغض نهفته دارد حاج احمدپناهیان .

    به روزم .

    حضور شما بسی ما را مشعوف خواهد کرد.

  19. مهدی می‌گوید:

    واین کامنت هم برای تشکر از شما است،
    که وظیفه ماست .

  20. mostafa می‌گوید:

    خدایا به حق مظلومیت اهل بیت آقای غریب ما را در پناه خود نگهدار

  21. حسین می‌گوید:

    عالی بود 🙂

  22. امیرعلی صفا می‌گوید:

    به نام خدای زهرا

    حسن کریم عالمینه / حسن غریب‌تر از حسینه
    حسن کوچه را دیده …

  23. حسین می‌گوید:

    از وبلاگ پرمغزتون خیلی بهره بردم
    متشکرم
    اجرکم عندالله

  24. مجاهد سایبری می‌گوید:

    سلام دو تا طرح جدید با نام های سید خراسانی و سید قمی زدم امیدوارم سر بزنید و از نظرات ارزشمندتون ما رو بی نصیب نذارین.

  25. محمد حسینی می‌گوید:

    حاج حسین آقا دلمون تنگ شده بود . پس چرا انقدر دیر . . . .

  26. محسن می‌گوید:

    سلام دوست عزیزم آقا حسین.
    طرحی داشتم گفتم شاید به دردتان بخورد.
    یا حق
    http://okmohsen.persiangig.com/image/hejab.jpg

  27. آدیحامد می‌گوید:

    باز به قطعه ۲۶ آمدم دلم حال و هوای شهادت گرفت.

  28. سلام حاج حسین
    داداش خسته نباشی

    گفتی شله زرد
    ما هم از خودمون هنر نشون دادیم یه طرح زدم
    به عشق خودت و قطعه

    دست علی به همرات یا حق

    http://up.iranblog.com/images/jcd58a6svwsnb6hj4dk.jpg

    http://up.iranblog.com/images/jcd58a6svwsnb6hj4dk.jpg

    http://up.iranblog.com/images/jcd58a6svwsnb6hj4dk.jpg

    http://up.iranblog.com/images/jcd58a6svwsnb6hj4dk.jpg

    http://up.iranblog.com/images/jcd58a6svwsnb6hj4dk.jpg

  29. فگار می‌گوید:

    سلام. اربعین را به شما و همه دوستان تسلیت می گویم. خیلی جالب بود. دست شما درد نکنه

  30. هادی می‌گوید:

    مثل همیشه بسیار زیبا و تاثیر گذار بود.

  31. منتظر(حرف حساب) می‌گوید:

    سلام
    خیلی دلنشین بود
    چه قدر دلم واسه عمه خانم سوخت
    البته می دونم که باید دلمون واسه خودمون بیشتر بسوزه

  32. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۱۳:۲۰
    تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین عزیز بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــدائی داری…

  33. امیرعلی صفا می‌گوید:

    تشکر از آقا مصطفی؛ طرح بسیار زیبا و بجای بود.
    خدا قوت

  34. ز. روغیچیان می‌گوید:

    پس به خاطر این مطلب بود که نیومدید دیشب هییت! ارزششو داشت. بی نظیر بود.

  35. MEE present می‌گوید:

    سلام ، به نام مرگ که پلیست به سمت مقصد نهایی
    در آسمان دل ما ستاره ها چشمک نمی زنند یا روشن اند یا خاموش ، اعتقادهای ما هم مثل این ستاره هاست گاه اعتقادی وجود دارد و ستاره اش به روشنی خورشیدست و گاه موجودیتی نیست و در نتیجه روشنایی وجود ندارد، من از آدم های معتقد خوشم می آید، حتی اگر هم اشتباه کنند زیبایند چون انتخاب کردند ومثل بعضی ها در دل سیاهشان چراغ چشمک زن روشن نکرده اند!!!!
    اما یک سوال آیا موجودیت این اعتقاد در حکم درستی آن است؟
    شاید روزی نوشته های من را خواندید ولی بدانید که کسی خوب می نویسد که تمام واقعیت را ببیند نه نیمه پر لیوان ونه فقط نیمه ی خالی آن
    شنیده ای که انسانیت دارد کمیاب شده است؟!!!!! پس بگرد و انسان ها را گلچین کن چون بعد ها ارزشمند تر از طلا می شوند

  36. فگار می‌گوید:

    سلام بر همه عزیزان
    با مطلبی با عنوان”آقا ببخشید بیسکویت ۲۵ تومانی داری؟!” به روزم.

  37. amir می‌گوید:

    سلام بر داداش حسین عزیز و سید احمد بزرگوار

  38. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام
    چه دلنشین بود این متن

    راستی من هم با آذرخش موافقم

    چقدر این صفحه راحت باز می شود 🙂

  39. احمد می‌گوید:

    سلام
    طبق همیشه از خوندن نوشته هات لذت بردم

  40. ستاره خرازی می‌گوید:

    (۱۷)
    در اولین روزهایی که دشمن از کارون گذشته بود پانزده نفر از بسیجی های تهران در نزدیکی
    پل مارد شهید شده و بدنشان در جبهه ی میان ما و عراقی ها مانده بود.
    – این وقت شب کجا می روی. تنهای تنها. لااقل یک نفر را با خودت ببر.
    – این مسیر را چندین بار رفته ام. اگر اوضاع مساعد بود سحر شهیدان را به عقب می آوریم.
    هوا گرگ و میش و مه آلود بود که اولین شهید به عقب آورده شد.
    صبح اول وقت حسین با لباسهای گل آلود خوشحال تر از همیشه بود و یک لیوان چای داغ در دستانش خستگی را از تنش بیرون می کرد.شهدا را که به اهواز فرستادیم حاج حسین گفت: امشب یک خواب راحت خواهیم رفت.

  41. احمد می‌گوید:

    (( این که رنگ قلمش خونین است ، دافع دشمن ویار دین است ، اوحسین است وبه شهرت قدیان ، هرچه خواهی سخنش شیرین است ))
    داداش حسین عزیز هنوز بی صبرانه منتظر متن های عاشوراییت دراین ایام عزیز هستیم.
    این شعر من هم تقدیم شما، مصرع آخرش مال مرحومه پروین اعتصامی است.

  42. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه قطعه مهره
    سلام
    چقدر دلنشین و لطیف (:
    ممنون آقا مصطفی طرح جالبیه (:
    همگی ممنون ک هستین

  43. زوروو می‌گوید:

    سلام سلام سلامممممم اااخخخخییییییی دلم بازشدتواین هوای بهشتی قطعه چقدرقشنگ بوداین متن همه چیزش همخونی داشت وقشنگ بودامامن یه چیزو نگرفتم سن این شهید بزرگوار ۱۱ سال بوده؟ به هرحال خیلی زیبا بود احسنت راستی به خاطراین چندوقت غیبت معذرت و دوباره سلام……..

  44. مه شکنان می‌گوید:

    کریم کاری بجز جود و کرم نداره
    آقام تو مدینه است اما حرم نداره

  45. پارسا می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    سلام سید احمد
    خیلی وقت بود نظر نگذاشته بودم دلم تنگ شده بود شدید
    خسته نباشید برادران
    اون طرح آقا مصطفی هم خیلی خوشگله

  46. شهید آینده می‌گوید:

    خدا خیرتان بدهد; خیلی قشنگ بود
    امان از دل زینب

  47. مه شکنان می‌گوید:

    …………
    الهی که خدا خیرت بده آقا مصطفی!

  48. خان باجی می‌گوید:

    سلام علیکم و رحمه الله
    دلمون کباب شد برادر
    خداوند همه رفتگان رو قرین رحمت کنه انشاالله .
    یاعلی

  49. مه شکنان می‌گوید:

    ای بابا یه طور نقطه چین کردی هرکی ببینه فکر میکنه چی نوشته بودیم!

  50. مریم می‌گوید:

    عالی بود ممنون التماس دعا

  51. دختر آسمونی می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی
    بسیار زیبا بود …
    راستی جوابی ندادید یکی از عکس ها را بردارم یا نه ؟
    (گل)

  52. سید رضا می‌گوید:

    خدا رحمتش کند
    هر دو را…

  53. پسرک می‌گوید:

    به نام خدا
    این جا مزار پاک شهید یعقوب حاتمی است.
    چرا بسیجی اینقدر ساکت و با حیاست؟
    http://static.panoramio.com/photos/medium/47136662.jpg

  54. سیداحمد می‌گوید:

    کریم کاری به جز جود و کرم نداره
    آقام تو مدینست ولی حرم نداره….

    http://islamupload.ir/images/pz7s9mpsbv34zvvcg1ud.wma

  55. سوسو می‌گوید:

    سلام .اومدم بگم خدا قوت .من تاخیر فاز دارم .یه متن قدیمی در وبلاگ دیگری خواندم از شما. خیلی قشنگ بود .جریان آن ویرگول وپرانتز و ضربدر و۳۱۳ دانه یاقوت دسته به دسته .
    بعد از این همه وقت ممنون برایش!!!!!

  56. دختر بسیجی می‌گوید:

    خوشا به حال هردوشون…
    حاج محمود دیشب عالی خوند. توی این دهه تا حالا اینجوری نخونده بود.
    برای رفع مشکل حاج محمود هم دعا بفرمایید!
    التماس دعا…

  57. مریم سادات می‌گوید:

    مطلبتون خیلی قشنگ بود ولی آقای قدیانی ما عادت کرده ایم هر شب اگر نباشد هریک شب در میان مطالب جدید در وب لاگتان بخوانیم ٰ چرا ایندفعه اینقدر دیر شد ؟؟؟؟
    تقصیر شماست که اینقدر زیبا می نویسی که مارا عادت داده اید….
    دست تان درد نکند

  58. lilipar می‌گوید:

    ای جانم امام حسن… نمی دونم یه جور عجیب غریبی دیوونه امام حسنم…

  59. سلاله 9 دی می‌گوید:

    جز تو کسى محرم اسرار نیست
    شاهد بین در و دیوار نیست
    دیده تو چشمه احساس بود
    شاهد پرپر شدن یاس بود
    ************************
    صلح او تاریخ خونین تمام کربلاست
    صلح او بر شیعه مانند قیام کربلاست

  60. این سروده خودمه که تقدیمش میکنم به داش حسین:
    اهل یک مدرسه ام
    مدرسه ام بد نیست
    مدرسه عشق است
    یک معلم دارد که همه کار معلم عشق است
    عشق او روی دلم حک شده است
    نام او لرزه بر اندام همه می آرد
    لرزه ای از سرشوق ، لرزه ای از سر ترس
    ومن اما شاگردم
    عشق من شادی اوست
    او که مولا ومقتدای من است
    او به من درس بصیرت داده
    درس آزادگی وعشق و عدالت داده

  61. ادامه شعر:
    اهل یک مدرسه ام
    دادگاهش بد نیست
    گاه گاهی عدلشان مصلحتی است
    نوبت عشق رسید
    همه قضّات پر از شور وشرند
    چوبشان بر تن یک مظلوم است
    بنویسید به صد ضربه و ۶ماه حبسش
    قصه کوتاه کنم
    شاکی آقازاده است
    مصلحت را باید شست جور دیگر باید گفت
    اگر آقازاده ست ، حرف آخر:”قانون هست”
    اهل هر جا هستم
    هنرم “۹دی” است
    وشعارم اما…
    تا به این ملت بیدار ندادند جواب
    خواب برگشت شبیه است به سراب
    من نمیدانم چیست؟
    شرط ها از پی کیست؟
    روی حرفم با کیست؟
    گفتم این جمله ویک بار دگر میگویم
    که اگر برگردی…شرط اول این است
    “بخوری سیلی از این دست نظام”
    چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
    حرفم اما این بود…
    “۹دی”قصه برگشت نبود…
    سیدابوالفضل حسینی
    ۸۹/۱۰/۱۸

  62. somi می‌گوید:

    سلام
    بازهم بسیار عالی و زیبا و دلنشین اینبار اما خوبیش این بود که نفسمان نگرفت و تا تهش را یکباره خواندیم
    موفق ماجور باشید

  63. سین می‌گوید:

    سلام ما رو به سید مصطفی برسون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.